ناحیهبندی مجدد و نواحی آموزشی
واژۀ «ناحیهبندی مجدد[1] »، به ترسیم دوبارۀ مرزهای نواحی آموزشی که عموماً به منظور افزایش تنوع دانشآموزان صورت میگیرد، اشاره دارد. بدین ترتیب، ناحیهبندی مجدد، یکی از روشهای بازتوزیع دانشآموزان و منابع در نظام آموزشی ناحیهای جغرافیایی است. در سالهای اخیر، ناحیهبندی مجدد، بهنوعی در پی رفع نابرابریهای گوناگونی برآمده که از جداسازی سکونتگاهی دانشآموزان بر اساس نژاد، قومیت و طبقه، مایه گرفتهاند. برخلاف ناحیهبندی مجدد سیاسی که بهنوعی به دنبال تحکیم قدرت گروه ذینفع واحد، از رهگذر کاهش تنوع رأیدهندگان در درون مرزبندیهای سیاسی است. ناحیهبندی مجدد مدارس، معمولاً به دنبال برابرسازی عملکرد دانشآموزان، از رهگذر افزایش تنوع دانشآموزی در درون مرزبندیهای آموزشی است.
مسئلۀ ساختاری که در کانون ناحیهبندی مجدد مدارس قرار دارد؛ نظام تأمین مالی محلی ایالات متحده، برای مدارس دولتی است؛ چون در امریکا درجههای بالاتری از جداسازی سکونتگاهی بر اساس نژاد وجود دارد، بودجهبندی محلهها بهگونهای است که کودکان کمبضاعت را به مدارسی روانه میکند که هزینهای که صرف دانشآموز میکنند، کمتر از هزینهای است که مدارس مناطق مرفهنشین صرف دانشآموزان آن منطقه میکند. هزینۀ سرانۀ بالاتر با توانایی جذب آموزگاران باتجربهتر و باکفایتتر، زیرساختهای بهتر، منابع فناورانۀ بهتر و گستردهتر و برنامههای متنوعتر برای کمک به دانشآموزان که طیفی گستردهتر از تواناییها و نیازها را در برمیگیرد، همبسته است و این امکانات هم بهنوبۀ خود، برآمدهای بهتری از حیث نمرات، نرخ فارغالتحصیلی، نمرات آزمون استاندارد و نرخ حضور در دانشسرا برای دانشآموزان بهبار میآورد.
درحالیکه سایر روشهای بازتوزیع دانشآموزان (مانند برنامههای بن تحصیلی) با انتقالپذیر کردن بودجۀ سرانه مدارس به نواحی آموزشی دیگر و/یا به مدارس خصوصی و محلی، برمبنایی کاملاً داوطلبانه، درصدد رفع مشکل نابرابری جغرافیایی هستند، ناحیهبندی مجدد، این مشکل را با بازترسیم مرزهای میاننواحی، برطرف میکند. بدین قرار، ناحیهبندی مجدد، مشکل کمک گزینشی به آنهایی که بیشترین توانایی یا انگیزه را دارند، برطرف میکند؛ بااینحال، ناحیهبندی مجدد، بهضرورت، بازتوزیع غیرداوطلبانه دانشآموزان و منابع در بافتهای آموزشی نابرابر را در پی دارد، بدهبستانی که تقریباً در همهجا ناپسند است.
مسئلۀ دسترسی آموزش نابرابر و برآمدهای مبتنی بر نژاد، به قبح سیاسی و عاطفی ناحیهبندی مجدد میافزاید. جداسازی رسمی مدارس دولتی که با رأی براون در برابر هیئت آموزشی در سال 1954 پایان یافت، راه را برای جداسازی غیررسمی که تا امروز ادامه دارد، هموار کرد و جداسازی سکونتگاهی مستمر و نابرابریهای پایدار در قدرت و منابع، بدان دامن میزنند.
در گذشته، دستهبندی نژادی بهنجار، جداسازی را مشروع ساخت و بازتاب ترجیحات والدین و دانشآموزان در همۀ گروههای نژادی بود. استدلالهای اخیر در رد اقدامات جدایشزدایانه از رهگذر ناحیهبندی منطق نژادی جداسازی -یعنی این منطق که دانشآموزان ترجیح میدهند که با اعضای گروه نژادی خودشان مراوده داشته باشند- را از میدان بهدر کرده و منطقی طبقهمحور (البته هنوز بهشدت نژادپرستانه) را جای آن نشانده است که تلاش دارد جداسازی را به سود دانشآموزان اقلیت و نیز سپیدپوستان طبقه کارگر و فقیر و با استناد به ترجیحات و تواناییهای دانشآموزان توجیه کند. نخست استدلال شده است که دانشآموزان فرومنزلت، در مدارسی که شمار زیادی از دانشآموزان مرفه و برخوردار را در خود جای دادهاند، عملکرد خوبی ندارند، چون آنها تفاوتها را بیشتر احساس میکنند و خود را گرفتار نوعی محرومیت اجتماعی مییابند. دوم آنکه، چون برخی دانشآموزان از مدارس پایینتر میآیند و بنابراین محتملتر است که به خدمات تحصیلی تقویتی نیاز داشته باشند، ترکیبکردن آنها با دانشآموزان برخوردار و مرفه، تنوع تحصیلی مدارس را بهضرر دانشآموزان دو سر طیف تواناییهای تحصیلی افزایش میدهد. والدینی که از طبقۀ متوسط رو به بالا هستند، شاید پیشگام تلاشهای معطوف به حفظ مدارس طبقاتی باشند، اما منطق بنیادی عملکردها و تواناییهای اجتماعی متفاوت، هم والدین طبقۀ حرفهایها و هم والدین طبقۀ کارگر را به مقاومت در برابر ناحیهبندی مجدد وامیدارد.
وقتی ناحیهبندی مجدد درصدد است، هم نابرابریهای نژادی و هم نابرابریهای طبقاتی را برطرف کند، کنشها و عملکردهای والدین و مدیران پیچیده میشود، مسئلهای که با اشاره به پروندهای در اوماهای نبراسکا روشن میشود. در سال 2006، به قانونی که مرزبندیهای نظام آموزشی اوماها را حفظ کرده بود، متممی افزوده شد که با ملاک نژادی-قومی این نظام را به سه ناحیه تقسیم کرد: ناحیۀ سپیدپوستان، ناحیۀ سیاهپوستان و ناحیۀ لاتینتبارها. حامیان این ناحیهبندی مجدد که در میانشان تنها نمایندۀ افریقایی-امریکایی نبراسکا (که نویسندۀ آن متمم هم بود) نیز حضور داشت، ادعا کردند که این متمم، کنترل محلی بر آموزش دانشآموز را بازمیگرداند و قدرت والدین سیاهپوست و آموزگاران برای رصد و کنترل آموزش کودکانشان را افزایش میدهد. منتقدان این حرکت، از سرشت آشکارای نژادی مدارس، به خشم آمدند و احساس کردند که این اقدام نه تنها کمکی نمیکند، بلکه مدارس اقلیتی مشخص را از رهگذر استمرار بیتوجهی مدیریتی به دانشآموزان اقلیتی، تحلیل میبرد. افزونبراین، آنان عبارت «فرزندان ما» را عبارتی نژادی میانگارند که جدایی نژادی در شهر را انضمامیتر و محسوستر میسازد. تقریباً بیدرنگ پس از تصویب این متمم، «انجمن ملی پیشرفت رنگینپوستان (ان.ای.ای.سی.پی)» با اقامۀ دعوا در دادگاه فدرال، بر پایۀ این استدلال که این متمم رأی سال 1954 براون علیه شورای آموزشی -که به بطلان اصل «جدایی، اما برابری»، امکانات آموزشی رأی داده بود- را نقض کرده، کوشیدند مانع اجرای این قانون شوند؛ کمی بعد در همان سال، از سوی دادگاه ناحیه حکمی صادر شد که اجرای قانون را که قرار بود از سال 2008 آغاز شود، بهصورت موقت متوقف میکرد.
و نیز ببینید: آموزش و عملکرد آموزشی؛ آموزش، خطمشی و سیاست؛ برابری آموزشی؛ تأمین بودجۀ مدارس؛ بنهای تحصیلی؛ جداسازی سکونتگاهی
بیشتر بخوانید
Berne, Robert and Leanna Stiefel. 1994. “Measuring Equity at the School Level: The Finance Perspective.” Educational Evaluation and Policy Analysis 16(4):405–21
Brantlinger, Ellen, Massoumeh Majd-Jabbari, and Samuel L. Guskin. 1996. “Self-Interest and Liberal Educational Discourse: How Ideology Works for Middle-Class Mothers.” American Educational Research Journal 33(3):571–97
Gordon, William M. 1994. “The Implementation of Desegregation Plans since Brown.” Journal of Negro Education 63(3):310–22
Henry, Sue Ellen and Abe Feuerstein. 1999. “‘Now We Go to Their School’: Desegregation and Its Contemporary Legacy.” Journal of Negro Education 68(2):164–81
Rosegrant, Susan and Martin Linsky. 1999. “Pushing the Boundaries: Redistricting the Kentwood Schools.” Journal of Cases in Educational Leadership. Retrieved December 31, 2007 (http://www.orgs.muohio.edu /forumscp/pdf/kentwoodcase.pdf)
[1] Redistricting, School Districts