بررسی ابعاد اجتماعات دینی ـ فرهنگی در دوران پساکرونا؛ بررسی جشن غدیر در تهران۳
سومین نشست تخصصی «بررسی ابعاد اجتماعات دینی ـ فرهنگی در دوران پساکرونا؛ بررسی موردی: جشن غدیر در تهران» چهارشنبه ۱۲ مرداد ۱۴۰۱ با حضور هادی همایون (عضو هیأت علمی دانشگاه امام صادق (ع))؛ مسعود کوثری (عضو هیأت علمی دانشگاه تهران)؛ سیدمجید امامی (عضو هیات علمی دانشگاه امام صادق (ع) و دبیر شورای فرهنگ عمومی) و زهرا شهرزاد (پژوهشگر و دکتری جامعهشناسی) و دبیری علی زرودی (دانشجوی دکتری فرهنگ و ارتباطات) از سوی پژوهشگاه فرهنگ، هنر و ارتباطات، برگزار شد.
در بخش اول این برنامه سید مجید امامی از منظر ارتباطات آیینی و نسبت آن با ساخت شهری به ایراد سخن پرداخت و گفت: درمورد شهر در علوم اجتماعی جدید خیلی بحث شده است. البته شهر، مسأله جامعهشناسی قرن بیستم هم بوده است. اینکه شهر چگونه متولد میشود، چگونه به حیات خود ادامه میدهد و یا موانع ادامه حیات آن چیست، از جمله سوالات جامعهشناسی شهر است. درباره امکانها یا امتناعهای اجتماعات شهری و اقتضائاتی که پدیده بسیار پیچیدهای به نام «تهران» دارد، باید گفت تهران هم یک پدیده و هم یک مسأله است. به گونهای که هم مسأله دولت پهلوی بوده و هم مسأله جمهوری اسلامی است.
اساساً در ارتباطات آیینی، ماجرا ماجرای به اشتراک گذاشتن یک تجربه است و یک تجربه به اشتراک گذاشته میشود تا پیامی رمزگشایی شود. معانیای که از دل یک مناسک ارائه میشود، بازتولید همبستگی اجتماعی است و عمده کسانی که در این خصوص کار کردهاند، سراغ موضوع انسجام اجتماعی رفتهاند. درخصوص نسبت اجتماعات و ارتباطات آیینی با زندگی شهری، میتوان به اصحابالرّس به عنوان یک مثال تاریخی اشاره کرد که در آن افراد، مناسک اجتماعی خود را برپایه یک درخت انجام میدادند و تقسیم کار اجتماعی و شکلگیری هویتهای محلی آنها با این مناسک گره خورده بود. مثال دیگر در این زمینه شهر اردبیل است که یک تقسیم کار خیلی ویژه بر مبنای مناسک «دستهروی» دارند. مناسک عاشورایی اردبیل چنان با ساخت هویت شهری پیوند خورده که یکی از بالاترین درجات انسجام اجتماعی را دارد.
اگر ارتباطات آیینی و مناسکسازیهای ما نتواند با هویت محلی و انسجام و زندگی شهری ارتباط برقرار کند، در حد ارتباطات تودهوار باقی میماند. گویی که شهر به صورت مقطعی رنگ عوض میکند. ابتنای اجتماع غدیر بر هیئات تهران و گروههای جهادی و مواکب، برای شروع خوب بود اما اگر به لحاظ تداوم نتواند در رفتوآمدها، گردش و چرخش و مسائل دیگر با شهر ارتباط برقرار کند، در حد تودهوار باقی خواهد ماند و نمیتواند دردی از تهران دوا کند. بزرگترین مسأله تهران، مسأله هویت و انسجام اجتماعی است. همسایه از همسایه گریزان است. آنچه که معضل تهران است، بیش از اینکه مسأله آلودگی باشد، غریبگی آن است. تهران با این بافتش، کانون غریبگی است. بنابراین میتوان گفت اجتماعات بزرگ و مناسک و ارتباطات آیینی که مبتنی بر حقایق دینی ما هستند، اگر مبتنی بر جماعتسازی شهری و احیای سرمایه اجتماعی مبتنی بر محله نباشند، در عین فرصتهایی که میسازد، به واسطه تودهواری و تودهسالاریاش نمیتواند اثرگذار باشد.
در ادامه برنامه مسعود کوثری با بیان اینکه نمیتوانیم ساختار جوان معاصر را براساس اجتماعات بچینیم، اظهار داشت: قبول دارم که شهر تهران به سمت غیرمحلات پیش میرود یعنی نامحله در تهران روبه افزایش است اما در شهرهای بزرگ چارهای نداریم جز اینکه به سمت نوعی عامگرایی حرکت کنیم. یعنی باید عامگرایی را جایگزین نوعی خاصگرایی با عمق بیشتر کنیم. شهرهای بزرگ را نمیتوانیم کنترل کنیم مگر با ایجاد نوعی نظم اجتماعی و این نظم ایجاد نمیشود مگر با نوعی روابط احترامآمیز. در غیر اینصورت روابط نزاعآمیز گسترش مییابند. بنابراین در این شهرها باید به سمت نوعی عامگرایی با روابط نسبتاً گرم حرکت کنیم که در آن نوعی روابط شهری مبتنی بر احترام و حقوق شهروندی حاکم باشد.
نکته دیگر در این خصوص این است که شهرهای بزرگ ما پس از انقلاب، برخلاف ایدههای اولیه به سمت تمرکزگرایی شدید رفتهاند. بنابراین ما براساس ایدههای اولیه انقلاب هم حرکت نکردیم. لذا این تمرکز شدید با بحث خاصگرایی غیرقابل کنترل است و یک حالت موزاییکی ایجاد میکند که غیرقابل کنترل خواهد بود. به همین دلیل با خاصگرایی و اجتماعگرایی با وجود مزایایی که دارد، خیلی موافق نیستم و باید به سمت عامگرایی توأم با احترام حرکت کنیم.
عضو هیأت علمی دانشگاه تهران با بیان اینکه مناسکیکردن جامعه باید در حداقل باشد، افزود: ما باید حداقل مناسک با حداکثر اثر داشته باشیم نه حداکثر مناسک با حداقل اثر. تولید مناسک زیاد ممکن است جذاب باشد اما ریتم جامعه را سینوسی خواهد کرد و باعث میشود جامعه روی ثبات را نبیند. براساس تئوری ترنر میدانیم که مناسک نقطه آغاز، یک اوج و درنهایت مرحله سردشدن دارند. یعنی همه مناسک از یک ریتم کندی شروع میشوند و سپس با گذر از مرحله آستانگی به مرحله داغی و سپس سردشدن و فروکش کردن میرسند. درنتیجه ما با یک فرآیند سینوسی مواجه هستیم که این فرآیند، مرحله گرم و سردکردن اجتماعی است.
در مناسک اجتماعی، روابط مبتنی بر منزلت اجتماعی، بده بستان و ... از بین میرود و همگی همسان میشوند که نمونه اعلای آن را در مناسک حج داریم. این رابطه داغ پس از رابطه جوشان همبستگی تا یک زمانی قابل تحمل است و درنهایت سرد میشود و هر کسی میرود سراغ کار خودش. لذا با این توضیح، ما نیاز به کمترین مناسک با بیشترین تأثیر هستیم. اضافه کردن به مناسک، ضرورتاً برای نظم اجتماعی خوب نیست. مناسک زیاد، لطمه اصلی را به خود آیین میزند.
کوثری در ادامه هر مناسکی را نوعی رابطه بین من و دیگری دانست و در اهمیت مشخص کردن این دیگری در اجرای مناسک، خاطر نشان کرد: هررژیمی که روی کار میآید، نامگذاریهای پیشین را از بین میبرد و اسامی جدیدی تعیین میکند. درواقع آنها تعیین میکنند که مردم چه چیزی را از یاد ببرند و چه چیزی را به ذهن بسپارند. این سیاست خاطره جمعی در خصوص رابطه من با دیگری است. این مسأله هم در نامگذاری و هم در مناسک وجود دارد. در تعیین مناسک باید تعیین کنیم که این سیاست تعیین دیگری که میخواهیم به نحوی در مقابل آن بازنمایی هویتی کنیم، در مقابل کدام دیگری است؟ باید تعیین کنیم به ضدانقلاب پیام میدهیم، به آمریکا یا به ضدمذهبها. لذا این مسأله مطرح میشود که این یک مسأله سیاسی است یا مذهبی؟ باید ببینیم این دیگری چقدر اهمیت دارد و ما درست عمل میکنیم یا خیر.
او در پایان سخنان خود به رابطه مردم با مناسک اشاره و متذکر شد: باید ببینیم رابطه مردم با مناسک چیست. چون مردم خود قبلاً این مناسک را انجام میدادند. اما وقتی مناسکی را ایجاد میکنیم، حالت دولتی پیدا میکند. به عبارت دیگر این جریان باعث میشود مناسک از حالت مردمی خارج و شکل دولتی پیدا کند. مناسکی که توسط دولتها سازمان پیدا کند و از دست مردم خارج شود، یک حالت از بالا به پایین پیدا میکند. لذا باید به این مسأله هم فکر کنیم.
زهرا شهرزاد سخنران سوم این نشست مناسک انجام شده در عصر حاضر را ذیل مسأله تمدنی و فرهنگی دانست و با اشاره به تاریخ تشیع پیش از غیبت گفت: اگر به تاریخ تشیع به ویژه برهه پیش از غیبت رجوع کنیم، متوجه تاریخی میشویم که در آن مناسک برای ائمه به عنوان ابزار بقای فرهنگی بوده است. برخی فعالیتهای الگودار نمادینی داریم که به اقلیت شیعه، تعلق گروهی، انسجام اجتماعی و حتی مشروعیت سیاسی میداده است. آدابی مثل زیارت حضرت سیدالشهدا، نحوه انجام عزاداری در ایام حج، اطعام روز غدیر، پوشیدن لباس نو و ....، در آن دوره ابزار بقای فرهنگی بوده است. در عصر حاضر با اتفاقاتی که افتاده، وضعیت اقلیت را در جهان اسلام در نگاه دروندینی خود نمیبینیم. یعنی در میان خود، خود را به عنوان اقلیت نمیبینیم. لذا موضع مناسکی که رخ میدهد، ذیل مسأله فرهنگی و تمدنی است نه ذیل بقای اقلیت. نسبتی که رویکرد توسعه فرهنگی دارد، منفک از تراث شیعه نیست. یعنی وقتی ما از مناسک صحبت میکنیم و بار منفی مناسکسازی را به آن نسبت میدهیم، به نحوی تلقی میکنیم گویی که در تراث و نقشه فرهنگی شیعه هیچ نطفه و زمینهای برای این امتداد وجود ندارد. درصورتی که در الگوی فرهنگی اهل بیت، گویی مسائلی کاشته شده برای اینکه شیعیان در مقاطع مختلف، متناظر با وضعیتی که دارند، آن را امتداد دهند. گویی فرهنگ شیعه در گرو یک هویت جمعی است که این هویت جمعی، منبعث از خلق مناسک جدید است و این احتیاج فرهنگی شیعه به این امتداد، چیزی است که نمیتوانیم از آن گریزی داشته باشیم.
او با اشاره به وضعیت صدر اسلام، رویکرد توسعه فرهنگی و توسعه مناسکی امروز را شبیه به آن دوران قلمداد و خاطرنشان کرد: اگر بخواهیم سنجهای پیدا کنیم به عنوان آنچه که در دهه اخیر در مناسک جدید رخ میدهد، اینکه آیا به آن غایت شارع از مناسک نزدیک است یا خیر، میتوانیم به مناسک دامنهدار در برهه اسلام مراجعه کنیم. چون ما از جهاتی در این رویکرد توسعه فرهنگی و توسعه مناسکی که امروز داریم، شبیه دوران صدر اسلام هستیم که پیغمبر به جهت مناسک جدید و نسخ برخی از سنتهای قبل مثل تغییر قبله و ...، دائم با اهل کتاب درگیر بود. حالا اگر بخواهیم برگردیم و اصول حاکم بر مناسک را احصا کنیم، به نظر میرسد یک پایه جدی مناسک ما، در آن گسستی است که در نظم زندگی روزمره ایجاد میکند. ما یک ریتم عرفی و معمولاً غفلتآوری را در زندگی روزمره تجربه میکنیم که دین برای اینکه زمینه پرسشگری از مسائل وجودی را فراهم کند، این ریتم را به هم میریزد. در ماه رمضان نظم عرفی خوردن به هم میریزد، در عزاداریها نظم معقول از عواطف به هم میریزد. به نظر میرسد که این گسست، زمینهمندی ایجاد میکند برای اینکه فرد با برهم خوردن آن نظم، زمینه یا دلالتی باشد برای اینکه پرسشهای وجودی مطرح کند.
نکته دیگر در این خصوص، به نحوه اجرای این قضیه برمیگردد و عمدتاً گسست و تزاحم در زندگی روزمره، خلط میشود. یعنی ما یک ادراک کلی داریم که مناسک باید نظم زندگی روزمره را به هم بزند اما این کار را عمدتاً در مزاحمترین حالت ممکن انجام میدهیم مثلا مراسم جشن غدیر را برگزار میکنیم در جایی که شاهراه ارتباطی مسیر شمال به جنوب را میبندیم. غالباً به این زیرساختها توجه نمیشود درحالی که این گسست باید طریقتی داشته باشد برای کشف معنا.
این پژوهشگر بهرهگیری از ظرفیت مناسک را منوط به درک مولفهمندی هویت دانست و ادامه داد: اساساً خصلت دلالتگر مناسک اقتضا میکند که غایتمندی آن و سنجش اینکه آیا توانسته به ثمر برسد یا خیر، موردتوجه قرار گیرد. به عبارت دیگر باید توجه کرد که آیا توانسته بستر مناسبی برای آن مدلول فراهم کند یا خیر. لازم است این سوال را بپرسیم که این گسست در زندگی روزمره در این مناسک چطور اتفاق افتاد و درواقع چه تمایزی ایجاد کرد. اگر ما مناسک روز غدیر را به عنوان یک مناسک شادی بازنمایی میکنیم، این شادی چه تمایزی با یک کارناوال شادی ذیل هویت تجددی دارد و آن هسته سختی که این شادی را به مثابه یک منسک دینی از یک تجربه مدرن متمایز میکند، آن دقیقاً کجاست. سنجه مألوف ما در سنجیدن این مناسک و به ویژه عید غدیر، عموماً تمرکزش بر مصرفکنندگان است. یعنی ما با یک میل حریصگونهای تکثرات هویتی مصرفکنندگان این مراسم را حذف میکنیم. چون همه ذیل یک عنوان دینی مشغول کنشگری هستند، یک میلی وجود دارد که مولفههای هویتی که ذیل این کنش هویت افراد را متکثر میکند، نادیده گرفته شود. هویت افراد ذیل یک دوگانه سنت- تجددی یا سهگانه اسلامیت، ایرانیت و تجدد فهم میشود و ما آنها را به اینکه کنش دینی انجام میدهند، تقلیل میدهیم. این بیتوجهی به مولفهمندبودن هویت، استفاده از ظرفیت مناسک را از ما میگیرد. درواقع بازتاب ناقص این مسأله هویتی باعث میشود مناسک به شکل حداقلی محقق شود.
در ادامه این برنامه هادی همایون با اشاره به داستانی از داعش، به موضوع امتسازی پرداخت و گفت: داستانی در جریان داعش وجود داشت به نام محاصره آمرلی که در آن همه به شهر رفته بودند و داعش آنها را محاصره کرده بود. کاری که حاج قاسم کرد، شکستن محاصره از بیرون نبود. بلکه با هلیکوپتر وسط شهر پیاده شد و شروع کرد به آمادهکردن آنها. یعنی برای برهم زدن محاصره از جمعیت خود شهر استفاده کرد. درواقع این بهانهای بود برای اینکه مردم به نوعی «ساماندهی» برسند. ظارهاً کار تمام انبیا هم چنین بوده و در بین مردم به عنوان یک منجی حضور پیدا میکردند برای امر امتسازی. یعنی امتسازی اصل همت آنها بود تا خود این امت محاصره را بشکند. حال اگر در این بین هزاران عیب و ایراد هم باشد، این به نبی نسبت داده نمیشود بلکه ناشی از مرحله رشدنیافتگی آن امت است. همه سیستمهای ما عیب و ایراداتی دارند و ما آنها را میپذیریم و به سمتی میرویم که آنها را حل کنیم وگرنه با خردهگرفتن به یکدیگر، ماجرای محاصره را تنگتر خواهیم کرد.
این مثال شروع بحثی بود برای اینکه تأکید کنم در ماجرای مناسک، امتسازی ذیل امام، به شدت موضوعیت دارد. ما از ابتدای انقلاب، همواره به این امتسازی از طریق همین مناسکسازی و غیره، توجه داشتهایم. به هر میزان که در هر دورهای رشد کردهایم و به بلوغ رسیدهایم، آن را در قالب مناسک ساخته و بستهبندی کردهایم و همانند نوعی پکیج آن را ارائه کردهایم. مردم ما از همان ابتدا سازمانیافته بوده و در امور شرکت داشتهاند. مثلاً در اقتصاد، بازار و جریان مشارکت مردم، کاملاً سازمانیافته بوده و بعداً ما در نظام مدرن آن را به هم زدیم. در حوزه فرهنگی سالهاست که منتظریم حضور مردم در عرصه فرهنگی، سازوکار و روش پیدا کند. امروز مردم کار فرهنگی را یاد گرفتهاند، موضوع هم پابه پای آن به میان آمده و مسأله جدی شده است و میرود که راهحل مردمی هم پیدا کند.
در این میان دولت هم باید در راستای همین مسأله که «مردم باید ساخته شوند» حرکت کند. نمیتوان گفت دولت به میان نیاید. زمانی برخی مخالف ورود دولت به ماجرای اربعین بودند اما موفقیتآمیز بود. لذا ورود دولت باید به همان میزان ورود امت به صحنه باشد. پس مردم وارد عرصه فرهنگی میشوند. مثل ماجرای سلام فرمانده که نمادین بود و تا حد بینالمللی هم پیش رفت. این موارد ظرفیت دفنشده بود که حالا درحال بیرون زدن است. به واقع براساس الگوهای تمدنسازی، ما از مرحله دولت اسلامی درحال رفتن به مرحله جامعه اسلامی هستیم و این مرحله بسیار مهمی است که جامعه واکنش نشان میدهد و به میدان میآید. کار اساسی ما در مرحله بعدی، سازماندهی است. ما نمیتوانیم عرصههای ناشناخته و سنگین را به جهت ناشناخته بودن کنار بگذاریم. باید برنامهریزی دقیق کنیم و افرادی به عنوان خطشکن باشند که جلو بروند و سپس ما پشت آنها حرکت و موارد نادرست را اصلاح کنیم. از این طریق راه کمکم باز خواهد شد.
عضو هیأت علمی دانشگاه امام صادق (ع) با بیان اینکه مناسک ابزار به تصویرکشیدن حقیقت هستند، ادامه داد: نکته دیگر مسأله مناسکسازی است. ما معتقدیم حقایقی در عالم وجود دارد که مناسک، ابزار به تصویر در آوردن آن حقیقت هستند. اگر آن منسک متناسب با آن حقایق باشد، کار درستی است و استمرار هم پیدا خواهد کرد. مناسک باید توأم با معرفت باشد اگر اینطور باشد، مناسک هرچه بیشتر بهتر. حج در زمان انبیا تا قبل از حضرت ابراهیم عمومی نبوده چون معرفت در حد انبیا بوده است. از زمانی که ابراهیم امتسازی را شروع کرد، معرفت به سطح عمومی رسید. وقتی معرفت به سطح عمومی میرسد، به ابزار مناسک هم میرسد. لذا مناسکسازی در تمدن جایگاه با اهمیتی دارد. مناسکسازی با معرفت به عنوان یک بسته آماده میشود برای وصل به حقیقت، تحویل جامعه میشود و براساس آن جلو میرود. ما برای رفتن به سمت تمدن، نیاز به ابزار مناسکسازی داریم.
در بخش پایانی این نشست، قاسم زائری به دوگانههایی که درخصوص این مناسک وجود دارد اشاره و تصریح کرد: مناقشات دوگانهای درخصوص مناسک وجود دارد که به طور مثال آیا این مناسک دولتی است یا مردمی؟ منجر به تعارض در جامعه میشود یا عامل همبستگی است؟ یک سنت ایرانی است یا برگرفته از یک سنت عربی است؟ به نظرم ما نیازمند نقد آن لحظه باشکوه دورکیمی هستیم؛ لحظه خاصی که دورکیم در مناسک درنظر دارد که «جانها به هم آمیخته و تفاوتها حذف میشود»، لحظه خیلی ایدهآل و باشکوهی است. حال ما به دلیل اینکه هم جامعه دینی داریم و هم به دلیل اینکه انقلابی را پشت سر گذاشتهایم که جنبه مردمی پررنگی دارد، بعد از انقلاب این دو مورد را برجسته کردهایم و این مسأله تبدیل به ایدهآل ما شده است. یعنی اگر میخواهیم بگوییم جمهوری اسلامی بازتولید شده، ایدهآل ما این است که این لحظه باشکوه را نشان دهیم. غیر از تحلیل دورکیمی که شاکله بحثهای ماست، این نیازمند نقد است چون این موضوع خلاف سیاستگذاری است. یعنی سیاستگذاری نمیتواند به آن لحظه باشکوه دورکیمی برسد. سیاستگذاری همیشه یک پله عقب است. اگر بخواهیم از آن سطح ایدهآل و باشکوه مقداری پایین بیاییم و نخواهیم آن لحظه باشکوه را نشان دهیم، به نظر میآید دولت موفق شده که توانسته این حجم از جمعیت را با این حجم از تفاوتها و مشکلات اقتصادی و خانوادگی و ... به خیابان بیاورد.
گزارش از: فریبا رضایی